تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله)

پدیدآورمحمدعلی مهدوی‎راد

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 8

تاریخ انتشار1390/08/27

منبع مقاله

share 2367 بازدید

تفسير / تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله)

رسول الله(صلى الله عليه وآله) پيام وحى را دريافت و ابلاغ كرد و به تبيين و تفسير و بر نمودن آموزه هاى آن همت گماشت. قرآن كريم در آياتى چند جايگاه آن حضرت را در برابر آيات الهى رقم زده است؛ گاه از آن حضرت در جايگاه فراگيرنده وحى قرآنى سخن گفته است: «و اِنَّكَ لَتُلَقَّى القُرءانَ مِن لَدُن حَكيم عَليم؛ و حقّاً كه قرآن را از سوىِ حكيمى دانا دريافت مى دارى» (نمل/27،6) و ديگر گاه از جايگاه رسانندگى آيات الهى به انسان ها سخن به ميان آورده است: «فَاعلَموا اَنَّما عَلى رَسولِنَا البَلـغُ المُبين؛ بدانيد كه برعهده پيامبر ما، فقط رساندن [پيام]آشكار است» (مائده/5،92) و سرانجام از جايگاه تبيين و تفسير و تعليم آيات الهى براى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) سخن به ميان آورده است: «و اَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم ولَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون؛... و به تو قرآن نازل كرديم تا براى مردم روشن سازى آنچه را كه بر آنان فرو فرستاده شده است و باشد كه انديشه كنند». (نحل/16، 44) اين آيه به روشنى نشان آن است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) همانند داشتن مسئوليت ابلاغ پيام الهى و رسالت فرو خواندن آيات قرآن بر مردم، مسئوليت تبيين و تفسير كلام الهى را نيز برعهده داشت.[1]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 82
شيخ الطائفه(رحمه الله) مسئوليت پيامبر را تفسير و تبيين احكام الهى و ادله و براهين توحيد خداوند دانسته است.[2] روشن است كه وى اين دو را چونان مصداق يك كلى بيان كرده و بر اين باور است كه خداوند، تبيين احكام و تفسير شرايع و توجيه ادلّه توحيد و تشريح حقايق نهفته در آيات قرآن را بر عهده پيامبر(صلى الله عليه وآله) نهاده است.
امين الاسلام طبرسى عبارت شيخ را آورده، جز آنكه كلمه شرايع را بدان افزوده است: «لتبين ما نُزّل إليهم فيه من الأحكام و الشرايع والدلائل على توحيد الله...».[3] قرطبى نيز با بهره مندى از آيه 44 نحل/16 اين جايگاه را براى رسول الله(صلى الله عليه وآله) آورده است: ... تا اينكه هرآنچه را كه در اين كتاب است از احكام، وَعْد، وعيد و ... تبيين و تفسير كنى. بدين ترتيب رسول الله(صلى الله عليه وآله) مبيّن و شارح مراد الهى است از آنچه مانند احكام نماز و زكات در قرآن به اجمال آمده است.[4]
ميبدى در تبيين جايگاه رسول خدا نوشته است: قرآن را فرستاديم تا معانى و مقاصدش را براى مردم بازگويى[5] و سرانجام، علامه طباطبايى بر اين باور است كه اين آيه دليلى است بر حجيت سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در تبيين و تفسير همه آيات الهى و آنچه را برخى از مفسران گفته اند كه متعلق «لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم» آيات متشابه يا آيات مشتمل بر اسرار الهى است، وجهى ندارد.[6]
آية الله معرفت با استناد به همين آيه معتقد است رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مرجع نخست براى فهم دشوارى هاى آيات و گشودن مشكلات آن بوده است. جايگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تفسير آيات الهى جايگاه معلم، مرشد و ياور مؤمنان براى فهم آيات بود. آن حضرت به تبيين آيات مجمل همت مى گماشت و از مبهمات پرده برمى گرفت و با سخنان و سيرت ارجمندش، سنن، احكام و آداب را بر پايه آيات الهى بيان مى كرد. بدين سان سنت آن حضرت (: قول، فعل و تقرير) يكسر بيان و تفسير مجملات آيات الهى و گشودن مبهمات قرآن در تشريع و تقنين و... است.[7]
نكته تأمل برانگيز در كلام آية الله معرفت، گستره دامنه تبيين و تفسير سيره درباره آيات قرآن كريم است؛ برپايه آنچه وى آورده است سنتْ مفسّر كتاب الهى است و لزومى ندارد به مَثَل روايتى را تفسير آيه اى تلقى كرد كه در آن از آيه يا بخشى از آن سخن به ميان آمده باشد و بدان اشارتى رفته باشد. تلقى محمدبن ادريس شافعى در جايگاه تفسيرى سنت درباره آيات الهى نيز چنين است.[8]
مفسّران و عالمان افزون بر آيه ياد شده، در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 83
تبيين و تشييد جايگاه مفسّر بودن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و حجيت كلام آن حضرت در تفسير قرآن، مقصود از تعليم كتاب در «و يُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ» (آل عمران/3، 164؛ جمعه/62، 2) را تبيين و تفسير آيات الهى دانسته اند؛ يعنى «تعليم كتاب»، بيان الفاظ و پرده برگيرى از محكمات آن است، در مقابل «تعليم حكمت» كه بيان معارف حقيقى قرآن است.[9]
بايد به آنچه گفته شد آيه 7 حشر/59 را نيز افزود: «ما ءاتـكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ و ما نَهـكُم عَنهُ فَانتَهوا؛ آنچه را فرستاده [خداوند]به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را نهى كرد، باز ايستيد». بى ترديد از مصاديق روشن «آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله)آورده است»: «ما ءاتـكُمُ الرَّسول» تفسير قرآن است؛ يعنى اين جمله براى مؤمنان به رسالت رسول الله(صلى الله عليه وآله) قاعده اى عمومى و بنيادى رقم مى زند و آن اينكه، آنچه را آن حضرت در پى ريزى سلوك فردى و اجتماعى و مواضع فرهنگى و فكرى در پيش ديد مؤمنان مى نهد اصل و قاعده و ميزانى است كه هرچيز ديگر با آن سنجيده و آن گاه پذيرفته يا طرد مى شود.[10]
گزارش ها و نقل هايى به روشنى نشان مى دهند كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) براى صحابيان به تفسير قرآن مى پرداخته است.[11]
پيامبر(صلى الله عليه وآله)، گاه در تفسير آيات، خود آغاز به سخن مى كرد و ديگرگاه در پى پرسش برخى صحابيان آيه يا آياتى را تفسير مى كرد.[12]
بر پايه نقلى از ابوعبدالرحمن سلمى صحابيان گزارش كرده اند كه به محضر رسول الله(صلى الله عليه وآله) بار مى يافتند و آموزه هاى 10 آيه را فرا مى گرفتند و بدان عمل مى كردند و آن گاه به فراگيرى 10 آيه ديگر مى پرداختند.[13] رسول الله(صلى الله عليه وآله) افزون بر تفسير مستقيم كه شخصاً بدان مى پرداختند، صحابيان و مسلمانان را نيز به تعليم و تعلم قرآن و آموزه هاى آن ترغيب مى كردند و بدين سان به گونه غير مستقيم نيز تفسير آيات الهى را مى گستراندند.[14]

مقدار تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) از قرآن:

به باور برخى، قرآن كريم از آن رو كه به زبان عربى به گونه اى روشن نازل شده، مفردات، تركيب ها و شيوه بيانش براى عربى زبانان كاملا روشن بوده است[15]؛ ولى روشن است كه اولاً همه صحابه در درك و فهم زبان يكسان نبوده اند.[16] ثانياً به گواهى نصوص تاريخى، برخى از صحابه در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 84
فهم واژه ها و مقاصد برخى آيات در مى مانده اند.[17] ثالثاً با توجه به شيوه بيانى ويژه قرآن، تعيين مصاديق برخى آيات براى صحابيان دشوار بود و نيازمند توضيح پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند.[18]
به طور كلى فهم تفصيلى و روشن همه آيات براى صحابيان ميسر نبوده است و به ناچار بايد به پيامبر(صلى الله عليه وآله) مراجعه مى كردند. به علاوه امكان شناخت بسيارى از آيات مجمل و كلّى قرآن كريم به ويژه در حوزه احكام، بدون تفسير و تبيين پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى صحابه ميسر نبوده است، چنان كه چگونگى انجام نماز، حج، روزه و مقدار زكات را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دريافت مى كردند[19]، با اين حال مفسران درباره مقدار آياتى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن ها را تفسير كرده بر يك نظر نيستند؛ برخى رسالت تبيين و توضيح پيامبر درباره آيات قرآن را به آيات مجمل و متشابه منحصر دانسته اند[20]؛ امّا اين نظر از سوى برخى مفسران نادرست معرفى شده است.[21]
ديدگاه ديگر از آن ابن تيميه است. او بر اين باور است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه آيات الهى را تفسير كرده است. وى در اين باره به آيه 44 نحل / 16 و نيز كوشش صحابه در فهم قرآن و مراجعه مكرر به پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كنار آياتى كه نشانه لزوم تدبّر در قرآن است استناد مى كند، چرا كه تعقّل در مضامين قرآن جز با فهم آن ميسّر نيست.[22] ذهبى با نقد ديدگاه ابن تيميه معتقد است كه مستندات وى نمى تواند مدعايش را ثابت كند، زيرا اين ادله بيش از اينكه نشان دهند كه پيامبر مشكلات و دشوارى ها را بيان مى كرده است دلالتى ندارد.[23] در مقابل اين ديدگاه كسانى همچون ابوالعباس احمد بن خليل خويى (م. 374 ق.) بر اين باور بوده اند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) جز اندكى از آيات را تفسير نكرده است.[24]
به هر حال همه روايات تفسيرى منقول از پيامبر را كه سيوطى در الاتقان نقل كرده كمتر از 250 روايت است كه به تصريح وى بسيارى از آن ها نيز ضعيف يا منكر و نامقبول است[25]؛ امّا روشن است كه احاديث پيامبر در تفسير محدود به رواياتى كه سيوطى گزارش كرده، نيست، افزون بر اينكه احتمالا سخن سيوطى و ابوالعباس شمس الدين خويى ناظر به رواياتى است كه صريحاً به تفسير آيه اى از آيات قرآن مى پردازند؛
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 85
امّا اگر رواياتى را كه در تفسير آيات به كار مى آيند و به گونه اى ابهام آيات را برطرف مى كنند و به ويژه آنچه از طريق اهل بيت(عليهم السلام) از پيامبر نقل شده ملحوظ داريم، اين روايات بسيار فراوان تر خواهند بود. بر اين نكته نيز بايد تأكيد كرد كه سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اعم از قول و فعل مى تواند در تفسير قرآن به كار آيد.
سخن شافعى نيز كه گفته است تمام آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بدان امر كرده، چيزهايى اند كه از قرآن دريافته است و نيز تأكيد سيوطى بر اينكه تفصيل شريعت در سنت، تفسيرى است بر معانى و اهداف و مقاصد قرآن[26]، در همين راستا قابل توجه و توجيه است.
در اين ميان شهيد محمد باقر صدر با تأكيد بر اينكه از يك سو فهم اجمالى قرآن در بر آوردن هدف اين كتاب الهى بسنده نبوده و از سوى ديگر فهم صحابه از قرآن گسترده نبوده، معتقد است كه نقش هدايتگرى قرآن جز با تبيين و فهم معانى و مقاصد قرآن به طور گسترده، ايفا نمى گردد، بر اين اساس وى با استناد به برخى روايات معتقد است پيامبر قرآن را در دو سطح تفسير كرده است: يكى در سطح عموم و بر اساس نيازها و درخواست هاى عمومى جامعه، و ديگرى تفسيرى شامل و كامل در جهت تربيت كسانى كه بايد مرجعيت فكرى و دينى جامعه را بر عهده مى گرفتند.[27] شاهد اين دوگانگى تفسير به ويژه قسم دوم آن اخبارى اند كه بيان مى كنند پيامبر(صلى الله عليه وآله)، تنزيل و تأويل و محكم و متشابه قرآن را به على(عليه السلام) عرضه كرده است.[28] وى همچنين براى اثبات اين دو سطحى بودن بر تفسيرهاى دقيق و گسترده اى كه اهل بيت(عليهم السلام) از پيامبر نقل كرده اند تأكيد مىورزد. در اين باره روايتى كه مى گويد: در دست سلمان، مقداد، ابوذر و برخى ديگر تفسيرهايى از آيات الهى بوده كه در اختيار ديگران نبوده قابل توجه است. در اين روايت امام على(عليه السلام) در پاسخ راوى بيان مى كند كه صحابيان در انديشه و پرسش از حقايق يكسان نبوده اند.[29]

گونه هاى تفسير پيامبر:

با توجه به اختصاص بخشى از آيات قرآن كريم به احكام، و اجمال اين گروه از آيات، بخشى از رسالت تفسيرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به تفصيل و بيان چگونگى اين آيات بوده است، چنان كه در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «دستور نماز خواندن بر رسول خدا نازل شد و سخنى از سه ركعت و 4 ركعت در ميان نبود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد و نگفت كه از 40 درهم يك درهم. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. دستور حج نازل
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 86
شد و نگفت 7 دور طواف كنيد. رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود كه مناسك طواف را تفسير كرد و ...».[30]
محورهاى تفسير رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مى توان در امور زير خلاصه كرد:

1. تبيين مجمل:

مقصود از آيات مجمل آن دسته از آيات است كه به تشريع كلّى احكام اعم از عبادات و معاملات پرداخته و بيان جزئيات و كيفيت اجراى آن احكام را به تبيين رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وا نهاده است. چنان كه در عبادات كيفيت نماز، شمار ركعات آن و... و در معاملات انواع معاملات حلال و حرام و احكام ربا را سنت بيان كرده است.[31] در اين باب حتى مفسرانى چون علامه طباطبايى كه تفسير روايى را ناكافى دانسته اند[32] تبيين اجمال آيات الاحكام را از شئون اختصاصى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) دانسته اند.[33]

2. تخصيص عام:

در قرآن كريم احكامى عام وجود دارد كه تخصيص آن در سنّت بيان شده است[34]، چنان كه «يَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء» (بقره/2،228) كه حكمى است فراگير و شامل همه زنان مطلّقه مى شود به سنّت تخصيص خورده و نشان داده شده كه اين حكم ويژه بانوانى است كه همسرانشان با آنان همبستر شده اند.[35]

3. تقييد اطلاق:

بخشى ديگر از بيانات پيامبر(صلى الله عليه وآله) ناظر به تقييد اطلاق برخى آيات است، چنان كه در آيه 82 انعام/6، ايمنى و هدايت را ويژه كسانى دانسته است كه ايمان خود را به ستمى نيالوده باشند: «اَلَّذينَ ءامَنوا ولَم يَلبِسوا ايمـنَهُم بِظُـلم اُولـئِكَ لَهُمُ الاَمنُ وهُم مُهتَدون».پيامبر(صلى الله عليه وآله) «ظلم» در اين آيه را با استناد به آيه «اِنَّ الشِّركَ لَظُـلمٌ عَظيم» (لقمان/31،13) به شرك تفسير و تقييد كرده اند.[36]

4. توضيح مفاهيم شرعى:

بخشى ديگر از تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) به توضيح مفاهيم شرعى اختصاص دارد؛ همچون توضيح مفاهيم شرعى صلات، جهاد و زكات.[37]

5. بيان ناسخ و منسوخ:

بيان ناسخ و منسوخ ـ با همه اختلافى كه درباره وجود آن در قرآن و شمار آيات منسوخ هست[38] ـ (=> نسخ) نيز به سنت اختصاص دارد. در اين مورد گرچه سخن صريحى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره آيات و احكام منسوخ در دست نداريم، امّا آنچه از امام على(عليه السلام) و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 87
ديگر صحابه درباره نسخ برخى احكام و آيات رسيده احتمالا از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دريافت شده است.[39]

6. تأكيد بر بيان قرآن:

در سنت احاديث فراوانى يافت مى شوند كه همسو با منطوق آيات قرآنى و در جهت تأكيد معانى آيات اند؛ مانند سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه در پاسخ به ابن مسعود، برترين عمل را نماز در وقت خودش: «الصلاة على وقتها» معرفى كردند[40] تأكيدى بر آيه شريفه «والَّذينَ هُم عَلى صَلاتِهِم يُحافِظون * اُولـئِكَ فى جَنّـت مُكرَمون» (معارج/70، 34 - 35) و اين سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه فرمود «لايحلّ مال امرئ مسلم إلاّ بطيب نفس منه» [41] تأكيد بر آيه شريفه «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبـطِـلِ» (نساء/4،29) است؛ همچنين بيان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: «ردّ الأمانة إلى من ائتمنك و لا تخن من خانك» [42] تأكيد بر آيه «فَاِن اَمِنَ بَعضُكُم بَعضـًا فَليُؤَدِّ الَّذِى اؤتُمِنَ اَمـنَتَهُ وليَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ» (بقره/2،283) و نيز آيه 58 نساء/4 است.

7. شرح واژگان:

مطابق روايات موجود، بخشى از تفسير رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به شرح واژگانى اختصاص يافته كه گرچه صحابيان معناى آن ها را مى دانسته اند، مقصود از آن ها برايشان روشن نبوده است. در اين باره گاه صحابيان خود مى پرسيدند، چنان كه از «سائحون» در آيه«اَلتـّـئِبُونَ العـبِدونَ الحـمِدونَ السـّـئِحونَ الرّاكِعونَ السّـجِدونَ» (توبه/ 9،112) و استطاعت در آيه 97 آل عمران/3 از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيدند و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن دو را به صائمون (روزه داران)[43] و زاد و راحله[44] تفسير كردند؛ يا هنگامى كه مردى از قبيله هُذَيْل با اشاره به آيه «ومَن كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنِ العــلَمين» (آل عمران/ 3،97) پرسيد: آيا كسى كه ترك حج كند كافر گشته است؟ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: هركس حج را ترك كند و از كيفرش نهراسد و در ادايش اميد ثواب نبرد كافر است[45]؛ همچنين ابن عباس مى گويد: مردى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد مقصود از پاره پاره قرار دادن قرآن (عِضين) كه در آيه شريفه «اَلَّذينَ جَعَلوا القُرءانَ عِضين» (حجر/15،91) طعن و طرد شده چيست؟ آن حضرت پاسخ دادند: ايمان به برخى آيات و كفر ورزيدن به بعضى ديگر.[46] گاهى نيز پيامبر(صلى الله عليه وآله) خود رأساً مقصود آيه را بيان مى كردند، چنان كه «قُوَّة» در آيه «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة» (انفال/
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 88
8،60) را به تيراندازى تفسير كردند.[47]

8. بيان مصداق:

زمانى نيز رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مصداق آيه را بيان مى كردند؛ به عنوان مثال امّ هانى از منكَرى پرسيد كه قوم لوط در مجالس خود انجام مى دادند: «وتَأتونَ فى ناديكُمُ المُنكَرَ».(عنكبوت/ 29،29) پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين تفسير كردند كه آنان بر گذرندگان ريگ مى افكندند و آنان را مسخره مى كردند.[48] نمونه ديگر، تفسير و تعيين مصداق «اَهْلَ البَيتِ» در آيه تطهير: «اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطهيرا» (احزاب/33،33) است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از نزول آيه به مدت 6 ماه به هنگام نماز به درِ خانه حضرت زهرا(عليها السلام) مى آمد و با تعبير اهل البيت و قرائت آيه آنان را به نماز فرا مى خواند.[49] مطابق رواياتى ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله)، «الشَّجَرَةَ المَلعونَةَ» در آيه «وما جَعَلنَا الرُّءيَا الَّتى اَرَينـكَ اِلاّفِتنَةً لِلنّاسِ والشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِى القُرءانِ» (اسراء/17،60) را به بنى اميه[50] و بنى مروان و تسلط آنان بر حكومت اسلامى در آينده[51] تفسير كردند؛ نيز تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آيه اكمال:«اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم واَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى ورَضيتُ لَكُمُ الاِسلـمَ دينـًا» (مائده/ 5،3) نمونه اى ديگر از تفسير به مصداق است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از قرائت آن در غدير خم آن را بر ولايت امام على(عليه السلام)تطبيق داد و فرمود: الله اكبر بر كامل گردانيدن دين و به فرجام رساندن نعمت و خشنودى خداوند به رسالت من و ولايت على پس از من.[52] بخشى از روايات تفسيرى منقول از پيامبر نيز از طريق اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است، چنان كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در تفسير آيه «لا تَجعَل يَدَكَ مَغلولَةً اِلى عُنُقِك و لاتَبسُطها كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومـًا مَحسورا» (اسراء/17،29) و در توضيح و تبيين «محسوراً» فرموده اند: «الإحسار الإقتار».[53]

منابع

آفاق تفسير (مقالات و مقولاتى در تفسير پژوهى)، محمد على مهدوى راد، تهران، هستى نما، 1382 ش؛ الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قم، بيدار؛ الاحكام فى اصول الاحكام، الآمدى (م، 631 ق.)، به كوشش سيد جميلى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1406 ق؛ احكام القرآن، ابن العربى (م. 543 ق.)، به كوشش البجاوى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ بحوث فى اصول التفسير،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 89
محمد بن لطيفى الصباغ، بيروت، المكتب الاسلامى، 1408 ق؛ تاريخ الامم والملوك، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تطور تفسير القرآن، محمد عبدالحميد، بغداد، وزارة التعليم العالى، 1408 ق؛ التطور الدلالى بين لغة الشعر الجاهلى و لغة القرآن الكريم، عورة خليل ابوعورة، اردن، مكتبة المنار، 1405 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش الدراسات الاسلامية ـ البعثة، قم، البعثة، 1421 ق؛ تفسير فرات الكوفى، الفرات الكوفى (م. 307 ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش محمد ابراهيم، دمشق، المنار، 1419 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى (م. 1125 ق.)، به كوشش العراقى، قم، نشر اسلامى، 1407 ق؛ تفسير من وحى القرآن، سيد محمد حسين فضل الله، بيروت، دارالملاك، 1419 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، محمد حسين الذهبى، قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1396 ق؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411 ق؛ تنزيه التنزيل، سيد هبة الدين الحسينى الشهرستانى، كتابفروشى صابرى؛ جامع بيان العلم و فضله، ابن عبدالبر (م. 463 ق.)، به كوشش ابى الاشيال الزهيرى، رياض، دارابن جزرى، 1416 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1421 ق؛ الرساله، الشافعى (م. 204 ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، المكتبة العلميه؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417 ق؛ سنن ابى داود، السجستانى (م. 275 ق.)، بيروت، الكتب الثقافية، 1409 ق؛ سنن الترمذى، الترمذى (م. 279 ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر، 1402 ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م. 458 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414 ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى (م. 506 ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ صحيح مسلم، مسلم (م. 261 ق.)، بيروت، دارالفكر؛ الصواعق المحرقه، احمد ابن حجرالهيتمى (م. 974 ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن عبدالله و كامل محمد، لبنان، الرسالة، 1417 ق؛ علوم القرآن، محمد باقر حكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق؛ الغدير، الامينى (م. 1390 ق.)، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1366 ش؛ قرآن در اسلام از ديدگاه تشيع، سيد محمد حسين طباطبايى (م. 1402 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1375 ش؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لانسخ فى القرآن لماذا؟، عبدالمتعال جبرى، قاهرة، مكتبة وهبة، 1980 م؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807 ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402 ق؛ المدرسة القرآنيه، محمد باقر الصدر، به كوشش لجنة التحقيق، مركز الابحاث والدراسات، 1421 ق؛ المسائل والاجوبة فى الحديث والتفسير، ابن قتيبة الدينورى (م. 276 ق.)، به كوشش مروان و محسن، دمشق، دارابن كثير، 1410 ق؛ مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، الشهيد الثانى (م. 965 ق.)، قم، معارف اسلامى، 1416 ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405 ق.)، به كوشش مصطفى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411؛ مقدمة ابن خلدون، ابن خلدون (م. 808 ق.)، به كوشش على عبدالواحد، قاهرة، دار نهضة مصر؛ مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه (م. 728 ق.)، به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 90
كوشش عدنان زرزور، بيروت، دارالقرآن الكريم، 1391 ق؛ منزلة السنة من الكتاب، محمد سعيد منصور، قاهرة، مكتبة وهبة، 1413 ق؛ الموافقات فى اصول الشريعه، الشاطبى (م. 790 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1415 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ النورالمشتعل، ابونعيم الاصفهانى (م. 430 ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1406 ق؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415 ق.
محمد على مهدوى راد



[1]. التفسير الكبير، ج 20، ص 38؛ من وحى القرآن، ج 13، ص 285؛ المنير، ج 14، ص 143.
[2]. التبيان، ج 6 ، ص 385.
[3]. مجمع البيان، ج 6 ، ص 558.
[4]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 72.
[5]. كشف الاسرار، ج 5، ص 389.
[6]. ر. ك: التفسير الكبير، ج 20، ص 212؛ روح المعانى، ج 7، ص 389؛ الميزان، ج 12، ص 260 - 261.
[7]. التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 173 - 174.
[8]. الرساله، ص 79.
[9]. الميزان، ج 19، ص 265.
[10]. من وحى القرآن، ج 22، ص 125 - 127؛ نمونه، ج 23، ص 507 - 508.
[11]. ر.ك: مقدمة فى اصول التفسير، ص 35 - 38.
[12]. ر.ك: المستدرك، ج 2، ص 476؛ روح المعانى، ج 27، ص 213 - 214؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 12.
[13]. جامع البيان، ج 1، ص 36؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 39.
[14]. مجمع الزوائد، ج 7، ص 165 - 166؛ نيز ر.ك: المستدرك، ج 1، ص 743؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 68.
[15]. مقدمه ابن خلدون، ج 3، ص 1030.
[16]. المسائل والاجوبة فى الحديث والتفسير، ص 48؛ آفاق تفسير، ص 62 .
[17]. جامع البيان، ج 2، ص 172؛ ج 9، ص 2؛ ج 16، ص 53؛ ج 30، ص 59؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 119، ج 6 ، ص 522.
[18]. المستدرك، ج 2، ص 497 - 498؛ الدر المنثور، ج 4، ص 191؛ ج 6، ص 67؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 52.
[19]. المستدرك، ج 1، ص 192؛ الموافقات، ج 4، ص 26؛ جامع بيان العلم و فضله، ج 2، ص 188.
[20]. التفسير الكبير، ج 20، ص 38؛ روح المعانى، ج 14، ص 222.
[21]. الميزان، ج 12، ص 261.
[22]. مقدمة فى اصول التفسير، ص 35 - 38.
[23]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 51 - 52.
[24]. الاتقان، ج 4، ص 197.
[25]. الاتقان، ج 4، ص 254 به بعد ؛ نك: قرآن در اسلام، ص 54.
[26]. الاتقان، ج 4، ص 200، بحوث فى اصول التفسير، ص 15؛ تطوّر تفسير القرآن، ص 16.
[27]. المدرسة القرآنيه، ص 323 - 326؛ علوم القرآن، ص 262 - 263.
[28]. شواهد التنزيل، ج 1، ص 41.
[29]. الكافى، ج 1، ص 62؛ نهج البلاغه، خطبه 210؛ المدرسة القرآنيه، ص 323 - 326.
[30]. الكافى، ج 1، ص 286؛ تفسير فرات الكوفى، ص 110.
[31]. الكافى، ج 1، ص 287؛ بحارالانوار، ج 35، ص 211.
[32]. ر. ك: الميزان، ج 1، ص 5 - 6؛ قرآن در اسلام، ص 61 - 62.
[33]. الميزان، ج 2، ص 246، ج 11، ص 58؛ منزلة السنة من الكتاب، ص 361.
[34]. الاحكام، ج 2، ص 149؛ مسالك الافهام، ج 4، ص 48.
[35]. مسالك الافهام، ج 4، ص 48؛ احكام القرآن، ج 1، ص 184 - 185.
[36]. جامع البيان، ج 7، ص 256.
[37]. نك: التطور الدلالى بين لغة الشعر الجاهلى و لغة القرآن الكريم.
[38]. نك: لانسخ فى القرآن؛ تنزيه التنزيل؛ التمهيد، ج 2، ص 273 - 400.
[39]. براى نمونه نك: مجمع البيان، ج 3، ص 19؛ الدر المنثور، ج 1، ص 309؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 573.
[40]. صحيح مسلم، ج 1، ص 89.
[41]. السنن الكبرى، ج 6، ص 100؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص 172، كنزالعمال، ج 1، ص 92.
[42]. سنن الترمذى، ج 3، ص 564؛ سنن ابى داود، ج 2، ص 313.
[43]. المستدرك، ج 2، ص 365؛ الدر المنثور، ج 3، ص 281؛ نورالثقلين، ج 2، ص 271.
[44]. جامع البيان، ج 4، ص 16؛ الدر المنثور، ج 2، ص 56؛ نور الثقلين، ج 1، ص 372.
[45]. جامع البيان، ج 4، ص 20؛ الدر المنثور، ج 2، ص 57.
[46]. الاتقان، ج 4، ص 268.
[47]. صحيح مسلم، ج 3، ص 1522؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 334؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 192.
[48]. المستدرك، ج 2، ص 444؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 422؛ الدر المنثور، ج 5، ص 144.
[49]. جامع البيان، ج 22، ص 5؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 483؛ الصواعق المحرقه، ص 143.
[50]. تاريخ طبرى، ج 10، ص 58؛ روح المعانى، ج 15، ص 153؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 185.
[51]. تاريخ طبرى، ج 10، ص 58؛ الغدير، ج 8، ص 248.
[52]. النورالمشتعل، ص 56؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 201.
[53]. تفسير عياشى، ج 2، ص 289؛ نور الثقلين، ج 3، ص 158.

مقالات مشابه

معرفی و سیر تطوّر تفاسیر واعظانه شیعه

نام نشریهشیعه‌پژوهی

نام نویسندهمحمد شریفی, اکرم حسین‌زاده

قرآن ناطق و قرآن صامت

نام نشریهامامت‌پژوهی

نام نویسندهسیدمحمدهادی گرامی, محمود ایوب, محمد قندهاری

كتاب ارغوانى نگاهى به جايگاه ايرانيان در علم قرائت، تفسير و حديث

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهمهدی یار احمدی, محمدزمان خدایی

نگرشی بر تفسیر و روش آن در عصر صحابه

نام نشریهفروغ وحدت

نام نویسندهحامد جمالی

منابع و ابزارهاى تفسير

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهغلام‌علی عزیزی‌کیا